من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
سلام... از چهارشنبه اومدم اصفهان...وای امشب معرکه بود...کللیییی با همسری آهنگ خوندیم...بریونی زدیم ب بدن...رفتیم باغ پرندگان و خزندگان...من و همسری مار انداختیم گردنمون و عکس گرفتیم ...البته پنجشنبه دعوا کردیم...ولی شما باور نکنین ما دعوا میکنیم ...باور میکنن...فیلم دیدیم...فیلم ساکن طبقه وسط...ی فیلم درجه یککککککککک فلسفی..واقعا عالییی بود..چیپسم خوردیم...خلاصه کککک...آلبالو پلو خوردممممم...واییییییی....چی بگم ک هر چی بگم کم.گفتم ..
وای چقدر زندگی شیرینه.. کلی انرژی گرفتم
وای چقد خوب.ک انرژی گرفتی...پستی و بلندیم داره ولی اونا هم شیرینه