تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...

بی تو مرا حبس می شود....

سلام 

 

خیلی وقته ک چیزی ننوشتم...ولی خب بالاخره باید آدم ی انگیزه  ی تپل مپل  

 

داشته باشه یا نه....یا اصلا باید یه حرفی واسه گفتن داشته باشه یا نه؟ من انگیزم  

 

عشقمه(آقا محمد جواد خان)....من با داشتن عشقم آقا محمد جواد خان یه عالمه حرف  

 

برا  گفتن و نوشتن دارم...البته عشقمم قول داده ک بیاد و بنویسههههههههههه... 

 

با شروع ترم جدید،نوشتنم شروع کردم....الهی ب امید تو... 

 

 

والله ک شهر بی تو مرا حبس می شود...آوارگی کوه و بیابانم آرزوست

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.