تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...

غرق...

سلام...چند وقت هوای دلمون عجیب ابری بود...ولی شکر خدا درست شد...راستش ممنونم ازت ک بخاطر من بابابزرگ رو خاک نکرده اومدی پیشم...ممنونم یادت بود من چیزکیک دوس داشتم...ممنونم نازم و میخری...ممنون بخاطر نوازشا و بوسه های گرمت...ممنون بخاطر اینکه همه کست منم...ممنونم...ی وقتایی انقدر غرق میشی ک اصلا یادت میره این دریاااست...بجای دست و پا زدن آرامشش رو درک کن....اگ دریا آشوبه شاید بخاطر دست و پا زدن تویه...اروم بگیر...نفس بکش...بذار دریا آرامشش رو. بهت ثابت کنه ...یا علی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.