تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...

روز خوب...

سلام...



حال دوتامون خوبه...و این ینی عشق...دیشب ی مسیله رو ب همسری گفتم.. ناراحتش کرد اما باید میگفتم..پیمان بستیم چیزنهونی نداشته باشیم..البته این قضیه قبل از رفتنم ب اصفهان رخ داده بود و لی بعدش گفتم نمیخواستم اون موقع بگم..


                                                 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://roozgozar.com



راستی احتمالا با ماشین خودمون بریم مشهد از اون ورم بریم مسافرت ب امید حق...دیشب همسری بازم پروفایلشو واسه خاطر من عوض کرد..دستت طلا جیگر جونی..خیلی حال کردم...وای تا کلی وقت عکسای باغ پرندگان رو نگاه میکردم...خیلی کیییف داد...امروز کتاب شوهر آهو خانوم میخونم...ینی باسد تمومش کنم الان صفحه 779 هستم و هنوز تموم نشده..این ترم ک کمتر واحد دارم باید ی عالمه کتاب بخونم..حتما مبحث لوسمی هم میخونم ک توی ذهنم درست و حسابی جا بگیره...هماتولوژی خیلی دوست دارم...

برگشتم...

سلام دوباره برگشتم و دلتنگی...همسری گفت شاید اخر هفته بیاد پیشم...دعا کنید بیاداااا

خوشحالم....

سلام...  از چهارشنبه اومدم اصفهان...وای امشب معرکه بود...کللیییی با همسری آهنگ خوندیم...بریونی زدیم ب بدن...رفتیم باغ پرندگان و خزندگان...من و همسری مار انداختیم گردنمون و عکس گرفتیم ...البته پنجشنبه دعوا کردیم...ولی شما باور نکنین ما دعوا میکنیم ...باور میکنن...فیلم دیدیم...فیلم ساکن طبقه وسط...ی فیلم درجه یککککککککک فلسفی..واقعا عالییی بود..چیپسم خوردیم...خلاصه کککک...آلبالو پلو خوردممممم...واییییییی....چی بگم ک هر چی بگم کم.گفتم ..

سلام... چقد خوشحال شدم اومده بودین ب وبم سر زدین...فردا ب امید خدا بعد کلاس میرم.ب دیدار همسر...ساعت یک و نیم بلیط دارم...خیلی خسته میشه تو اتوبوس ولی خب می ارزه...دل تو دلم نیست...تقریبا همه کارامو کردم...ساک هم جمع کردم...هم اتاقیم موهامو گیس کرده...خوشمل شدم...کاش آقامون بود ذوق میکرد...وای دیشب تولد بود واسه متولدین آبان و زمستان...منم بودم...وای چقد قر ریختیم و خندیدیم...کلیی واسه ما عروسا شعر خوند خانومه...ژله خوردیم با کیک و شربت..فشفشه هم بود تازشم ...منم خومشل کرده بودم عکسمو فرستادم واسه شوهری...گفت خومشل شدی و ذوق کرد. .گفت عروسکی شده بودی..همه میپرسیدن چ رنگ.مویی زدی و کلی تعریف کردن...امروز واسه دوستم.موهاشو رنگ کردم وای انقد ذوق مرگ.شده بود...میکفت عالی شده ...انقد دوس دارم آرایشگری کار کنم ...شوهری از صبح کلاس بود الانم شرکته ...منم خواب خوابم...دلم میخواد باهم بحرفیم...