تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...
تو هوای هم نفس می کشیم...

تو هوای هم نفس می کشیم...

من و آقامون بعد از کلللللیییی دشواریییییی 18 تیر 1393 به هم رسیدیم...میخوایم ماجراهامون و اینجا بنویسیم...

بیصبرانه...

سلام... 


حس خوب داشتن ک شاخ و دم نداره...

وقتی دوس داستنش مثل خون تو رگامه...وقتی با همه ی وجودش حس میکنی همه کسشی و همه کس تو اونه...وقتی بال بال میزنی ک 4 شنبه بی دیدنش و براش آشپزی کنی دیگه چی میخوای؟ وقتی بخاطر اون نوبت ارایشگاه میگیری و در ب در دنبال ی جایی هستیک طوری درستت کنه ک اون بخواد...وقتی بخاطر اون گیر مو میخری و لباس میخری...وقتی میری بیرون خوراکی هایی ک با اون خوردی و میبینی و ته دلت آب میشه و بغض میکنی و لبخند میزنی...بهشت کجاس آخه؟ غیر از دستای تو؟امن ترین جای دنیا کجاس؟ غیر از بازوهای تو...بیصبرانه منتظرتم 4 شنبه...امروز سوم اسفنده...روزی که دیگ هیچوقت تکرار نمیشه میخوام بهترین روز باشه...


غرق...

سلام...چند وقت هوای دلمون عجیب ابری بود...ولی شکر خدا درست شد...راستش ممنونم ازت ک بخاطر من بابابزرگ رو خاک نکرده اومدی پیشم...ممنونم یادت بود من چیزکیک دوس داشتم...ممنونم نازم و میخری...ممنون بخاطر نوازشا و بوسه های گرمت...ممنون بخاطر اینکه همه کست منم...ممنونم...ی وقتایی انقدر غرق میشی ک اصلا یادت میره این دریاااست...بجای دست و پا زدن آرامشش رو درک کن....اگ دریا آشوبه شاید بخاطر دست و پا زدن تویه...اروم بگیر...نفس بکش...بذار دریا آرامشش رو. بهت ثابت کنه ...یا علی